فردا، 30 فروردین، دومین سالگرد آغاز همسقفی و همراهی من و توست! برای من که روزگاری دقایق با تو بودن را از میان روزهای سنگین تنهایی جستجو میکردم و غنیمت میدانستم، دو سال با هم بودن، یعنی بهشتی که خوابش را هم ندیده بودم! دو سالی که به خاطرات خوش و تجربههای آموختنی گذشت. دو سالی که در آن دنیای واقعی را با تمام وجود لمس کردیم و فهمیدیم که با شعر و احساس و دوستداشتنِ صرف، نمیشود چرخ زندگی را چرخاند اما بی همهی اینها، زندگانی، زندهمانی است و تلاشی بیهوده برای نفس کشیدن!
در تمام این دو سال پا به پای هم جنگیدیم و سنگر به سنگر جلو رفتیم. اکنون که سر بر میگردانم و راهِ رفته را نگاه میکنم، میبینم همه جا خدای خوب، خدای بزرگ، نه تنها دستان ما را گرفته، که ما را بر شانههای خود نهاده و از سنگلاخ سختیها و مشکلات روزمره عبور داده است. میبینم اگر عشق نبود و دوست داشتن جایی در زندگی ما نداشت، توان انجام درصدی از آنچه انجام شده را نداشتم و «تو» انگیزهی تمام تلاشهایم بودهای و هستی و خواهی بود!
... و چه باک از انتشار عمومیِ این احساس! بگذار از میان میلیاردها میلیارد صفر و یکی که مترجم خبرهای هولناک جنگ و کشتار و پیامآور مرگ هستند، این چند سطر از عشقی بگویند که در میان یکی از هزاران هزار خانهی استیجاری این شهر بزرگ نفس میکشد و سختیهای زندگی روزمره را تاب میآورد و به فرداهای روشن، امیدوار است. و مگر نه اینکه دوست داشتن را باید با صدای بلند اما نجیبانه فریاد زد تا تکثیر شود و جهان را بگیرد!
راستش را بخواهی، میخواستم برایت شعری بنویسم، دیدم حرفهایم در هیچ شعری نمیگنجد. آنچه تو دراین چند سال، سخاوتمندانه وقف «من» و «ما» و زندگی مشترکمان کردی را با هیچ شعری نمیتوان سرود. پس ببخش دستان مرا و زبانم را که جز واژه، هیچ چیز دیگری برای به پای تو ریختن و تقدیم تو کردن ندارد. ببخش این شاعر بیشعر و این ترانهسرای بیترانه را، که از شاعری تنها برایش اندوهِ گاه به گاه و دلتنگیهای بیدلیل مانده و سکوتی که تو بزرگوارانه تحمل میکنی. ببخش که هرگز نتوانست آرامبخش خستگیهایت و مرهم درد شانههایت باشد، تویی که خستگی راه و سختی کار و شلختهگیهای تمامنشدنی مرا تاب میآوری و دم نمیزنی.
...ببخش اگر این نوشته آنچنان که شایستهی تو و چنین مناسبتی است شاعرانه نشد. واقعیت حضور من و تو در کنار هم، نفس کشیدنمان و عاشق ماندنمان، در جهانی که عشق را به پشیزی نمیخرد از هر شعری شاعرانهتر است. تنها این را بدان که مرد تو، تمام شعرهای عاشقانه را و تمام خوبیهای جهان را تنها برای تو میخواهد. تویی که شیرزن کار و کدبانوی خانه و بانوی ترانههای عاشقانهی منی! از دیروزهای دور تا فرداهای همیشه!
ترانهی آرامش
جهانم با تو آرومه، به سمت روشنی می ره
تموم شادمانی شو شب از تو وام می گیره
تو که باشی دیگه جنگی توی عالم نمی مونه
همه آرامش دنیا همین جاست توی این خونه
نه حرفام غصه آلوده نه بغضی تو گلو دارم
برای توست که می خونم، کنار توست که بیدارم
ستاره با تو نزدیکه، کنارت سختی آسونه
دلیل بی قراریمو کسی جز تو نمیدونه
کسی جز تو نمیتونه منو بشناسه از آهَم
بگیره غربتو از من، بشه اینگونه همراهم
کسی جز تو که همرامی مث عطر یه بابونه
مث شعری که تا آخر به یاد واژه میمونه
جهانم با تو آرومه، کنارت لحظه سرشاره
تموم مهربونیها از آغوش تو میباره
ح.ع
هنوزم باورش سخته
هنوزم لحظه بی تابه
همین که زیر یک سقفیم
واسه من مثل یک خوابه....
تو عزیزترین سوقاتی خدا بودی! باورم نمی شه دو سال است که باهم زیر یک سقف نفس می کشیم! دو سال!!!!
همه لحظاتی که گذشت پر بود از تجربه، از با تو و در کنار تو نفس کشیدن...
برای شاکر بودن از حضورت ، از گرمای بی دریغ دستانت ، از آغوش مهربانت و.... رو به درگاه مهربانش چه باید بگویم؟
ممنونم از بزگ بی همتایی که تنهایمان نگذاشت و این جاده پر از سنگلاخ را زیباترین جاده دنیا کرد.
ممنونم از تو که بهترین همسر گرامی دنیایی، حتی با وجود تنبلک بودنت هنوز هم بهترینی!
ممنونم اجازه دادی با تو زندگی کنم!
سلام
امیدوارم شاد و سلامت باشی استاد جان
تبریک
و همچنین آرزوی پایداری و گسترش خوشبختی
ترانه هم خیلی با احساس بود
همیشه وقتی که برای همسرت می نویسی کاملا می شه حس کرد که از ته دل گفتی
ارادتمند عرشیا
وقت خوش
خوش به حال دلتنگی تان!
.
پست قبل رو می خوندم... آره من هم فقط کار کیوان رو شنیدم ... *کی می گه زندون بده ...*...
امیدوارم بیشتر بشنویم ازت...
.
بر قرار باشی !!
همیشه موفق سلامت و خوشبخت باشید...
بابا عاشق...مهربان همسر...ترانه سرا...شاعر
سلام خیلی زیبا بود مخصوصا از اون قسمت چه باک از انتشار...
بغضم ترکید.امیدوارم خوشبخت باشید و سال دیگه سه نفر
باشید
سلام
امیدوارم شاد و سلامت باشی
با ترانه ای از خودم به نام "اون ور خطای قرمز" به روزم
البته پارسال که گفته بودمش شما خوندی اون رو و بهش لطف هم داشتی
ولی این رو برای اطلاع عموم خدا بیامرز و عموم مخاطبین عرض کردم
ضمنا به خاطر کامنتت و راهنماییت ممنون
خیلی مخلصم
وقت خوش
سلام دوست عزیز
خسته نباشید
با ترانه ای به عنوان "منو حرفای رو دیوار" به روزم و شمارو به ترانگی دعوت میکنم
منتظر حضور و نظراتتون هستم
ضمنا لینک وبلاگتون رو به پیوندهام اضافه کردم در صورت تمایل میتونید لینک منم اضافه کنید.
موفق و پیروز باشید
چقدر قشنگ:
؛... و چه باک از انتشار عمومیِ این احساس! بگذار از میان میلیاردها میلیارد صفر و یکی که مترجم خبرهای هولناک جنگ و کشتار و پیامآور مرگ هستند، این چند سطر از عشقی بگویند که در میان یکی از هزاران هزار خانهی استیجاری این شهر بزرگ نفس میکشد ؛
موفق باشید...
با یک غزل به روزم...
سلام
با "روز به یاد ماندنی" به روزم
راستی! چند وقت پیش ها خاطرات آدم و حوا را خواندم
واقعا ترجمه ی روان و شیوایی داشت. تبریک می گم
وقت خوش
سلام
با "خلیج فارس" به روزم
سراغم بیا
وقت خوش
کس نخواهم زند بر دلم دست،
که دلم آشیان دلی هست،
زآشیانم اگر حاصلی نیست،
من بر آنم کزآن حاصلی هست.
به قول معروف سلام...
و باز مثل همیشه خیلی زود خدا نگهدار...[گل]
سلام
امیدوارم شاد وسلامت باشی حسن عزیز
با ترانه ای که چند لحظه پیش و به مناسبت روز معلم سرودم به روزم.
نام این ترانه هست "آقا معلم"
حتماِ حتما نظرت رو می خوام ها!"
اولین فرصت بخونش
ارادتمند: عرشیا
سلام دوست عزیز
با ترانه ای به نام ناقوس به روزم و منتظر حضور و نقد و نظرات شما هستم
پشت ِ اون مَردُمَکای ِ چشم تو
یه جزیرَس پُر ِ چیزای ِ قشنگ
منو تو قایق ِ دستامون - ببین..!
داره می رقصه کِلیسای ِ قشنگ
واسه ته مونده ی این گلو بپَر
روی برج دینگ و دونگِ ناقوس
تو به جای من بخون عروسکم
تو شبای خلوتِ اقیانوس
به امید دیدار
سلام . ان شا الله که سالهای سال در کنار هم عاشقانه زندگی کنید :)
سلام و درود بسیار
وای چقدر عالی بود ... قشنگترین کلام عاشقانه پر از صداقت و عشق ...
با ترانه ی بسیار زیبا و دلنشینی که تقدیم به روشنک نازنین کردید ...
چقدر در عاشقانه ها نفس کشیدن دل انگیز است ...
امیدوارم لحظه های بیشمار و دقایق بی نهایت و ساعات لبریز از عشق و شادمانی را در کنار هم به سر ببرید و این عاشقانه های صادقانه را تا ابد زمزمه کنید ...
بمانید همیشه
با ترانه ی «پُک» خانه تکانی کرده ام همسایه، تشریف بیاورید.
هر پُک به تن سیگار، من رو به تو می بخشه
از اون ور شب تا من، عطر تو فقط پخشه